و انسان هر چه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
****
و انسان هر چه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد
شب میلاد بود و تا سحرگاه آسمان رقصید
به زیر دست و پای اختران آن شب زمان گم شد
.
همان شب چنگ زد در چین زلفت ، چین و غرناطه
میان مردم چشم تو یک هندوستان گم شد
.
از آن روزی که جانت را اذان جبرئیل آکند
خروش صور اسرافیل در گوش اذان گم شد
.
تو نوح نوحی اما قصه ات شور دگر دارد
که در طوفان نامت کشتی پیغمبران گم شد
.
شب میلاد در چشم تو خورشیدی تبسم کرد
شب معراج زیر پای تو صد کهکشان گم شد
.
ببخش ای محرمان در نقطه ی خال لبت حیران –
خیال از تو گفتن داشتم امّا زبان گم شد
.
.
.
علیرضا قزوه
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید