علیرضا خاکساری
.
من از هجر مدینه سال ها ” بی تاب ” و ” غمدیده ” م
چنان مشتاق هستم که شبی خواب حرم دیدم
.
عجب خواب دل انگیزی عجب رویای شیرینی
بقیع باصفا را نیز با چشم خودم دیدم
.
به جای شرطه ها که اکثرا دست بزن دارند
مبادی ورودی خادمان محترم دیدم
.
به کام ساجدین اما به نام مسجد السجاد
به نام باقرالعلم النبی دارالقلم دیدم
.
تلالوهای بیت الصادقش از دور پیدا بود
علی رغم همیشه در بقیعش خاک کم دیدم
.
شبستان در شبستانش بهشتی خارق العاده
شکوه گنبد و گلدسته را در هر قدم دیدم
.
هر آن که رفت از باب الحسن با دست پر برگشت
گدایی را متموّل دم باب الکرم دیدم
.
گمان کردم شب شعری برای مجتبی برپاست
میان صحن ؛ دعبل را کنار محتشم دیدم
.
نه تنها من شدم مست از طواف مرقد پاکش
به دور مرقد ام البنین رقص علم دیدم
.
پس از یک عمر حسرت نذر خاتون عرب آخر
ضریحی با النگوی عروسان عجم دیدم
.
برای مادران پا به ماه زائر خسته
سر هر کوچه ای یک مرکز امداد هم دیدم
.
نفس بند آمد از فرط تماشای حرم در ” دم “
دوباره لطف صاحبخانه را در ” بازدم ” دیدم
.
کشید از خاک بیرون مجرمان را مهدی کرار
و من بیچارگی را در نگاه متهم دیدم
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید