چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت
****
چه با وقار از آن ازدحام بر می گشت
نبرد تن به تنش شد تمام بر می گشت
.
عموی کوچک سادات ؛ حاجی عشق است
ز طوف صاحب بیت الحرام بر می گشت
.
دو تا حرم که در آغوش یکدگر بودند
امامزاده به دوش امام بر می گشت
.
چه می شد این که به او قدری آب می دادند
که طفلکی به حرم تشنه کام بر می گشت
.
سه شعبه آمد و بخت رباب برگرداند
پدر خجل شده سمت خیام بر می گشت
.
دوباره یک دو قدم سوی معرکه می رفت
دوباره سوی حرم یک دو گام بر می گشت
.
چه می شد این که دعای رباب را بخرند
که تیر آمده با احترام بر می گشت
.
سرش به سینه ی بابا ، تنش به زیر عبا
چـه با وقار از آن ازدحام بر می گشت
.
.
.
حجت الاسلام محسن حنیفی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید