چگونه آب نگردم کنار پیکرتان
***
چگونه آب نگردم کنار پیکرتان
که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان
.
میان هلهله ی قاتلان تان تنها
نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان
.
چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان
چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان
.
ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید
به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان
.
شکسته آمدم اینجا شکسته تر شده ام
نشسته ام من شرمنده در برابرتان
.
خدا کند که بگیرند چشم زینب را
که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان
.
میان قافله ی نیزه دارها فردا
خدا کند که نخندد کسی به مادرتان
.
و پیش ناقه ی او در میان شادی ها
خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان
.
.
.
حسن لطفی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید