کاروان بهشتیان آمد
***
کاروان بهشتیان آمد
کربلا میهمان نوازی کن
متبّرک شدی به عطر حسین
برترین خاک ؛ سرفرازی کن
.
کربلا دجله را خبر کن زود
قافله با شتاب آمده است
تکّه ای ابر سایبان بفرست
شیر خوار رُباب آمده است
.
یاد تیغ و ترنج افتادی
به تو حق می دهم که حیرانی
قد و بالای دیدنی دارد
علی اکبر است می دانی
.
بوی شهر مدینه را حس کن
این دو آیینه ی سخا هستند
مثل من بغض کرده ای ! آری
یادگاران مجتبی هستند
.
مثل پروانه گرد اربابت
نوجوانان زینب کبری
داغ فرزند ، کربلا ! سخت است
رحم کن ، جانِ زینب کبری
.
از فرات خودت بگو قدری
ساقی این خیام عباس است
آب سرد و خنک به او برسان
چون به قولی که داده حسّاس است
.
کربلا ! زینب است این بانو
عزتّش را مگر نمی بینی ؟!
هی نگو دشت از چه می لرزد ؟
هیبتش را مگر نمی بینی ؟!
.
داغدار قبیله آمده است
اشک و خون دارد او به دیده هنوز
کربلا زود سر به زیر انداز
سایه اش را کسی ندیده هنوز
.
راستی این سه ساله ی شیرین
میوه ی قلب حضرت آقاست
چادرش را اگر کسی نبرد !
پرچم انقلاب عاشوراست
.
چیست آن چاله ی عمیق آنجا ؟
دلم آشوب شد ، منای حسین
خارهای تو درد سر دارد
نونهال اند بچه های حسین
.
گریه های علی که یادت هست
جنگ صفین ماجرا رو شد
صحبت از تشنگی وسط آمد
حرف تیغ و گلو و گیسو شد
.
کاش این چاله را نمی دیدم
بیشتر می خورد که گودال است
پی گنجی عظیم کنده شده
عشق کوفی طلا و خلخال است
.
کاش این چاله را نمی دیدم
دل من شور می زند انگار
کمی آهسته ، این صدا از چیست ؟
خنجری زور می زند انگار !
.
.
.
وحید قاسمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید