یار من رفت و به من شکوه ز اغیار نکرد
***
یار من رفت و به من شکوه ز اغیار نکرد
با من سوخته دل درد دل ابراز نکرد
.
تا نفس داشت مرا از دل و جان یاری کرد
گر چه کس یاری او جز من بی یار نکرد
.
کمر یاری من بست که پهلوش شکست
بی جهت همسر من تکیه به دیوار نکرد
.
از فشار در و دیوار به من هیچ نگفت
گله از سوز دل و سینه و مسمار نکرد
.
گر چه از ضرب لگد محسن او گشت شهید
در بَرِ دیده ی من دیده گهربار نکرد
.
بازویش گشت کبود از اثر ضرب غلاف
تا گه غسل ، مرا آگه از این راز نکرد
.
سیلی از دست عدو خورد مرا تا دم مرگ
واقف از سوز دل و زردی رخسار نکرد
.
آخر این غم مرا می کشد ای مرگ بیا
که ز من خواهشی آن یار وفادار نکرد
.
بشنو ای شاعر ” ژولیده ” تو یک بار دگر
یار من رفت و به من شکوه ز اغیار نکرد
.
.
.
ژولیده نیشابوری ( محمدحسن فرحبخشیان )
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید