یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
***
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفره ی دستش کریم بود
.
خورشید بود و ماه از او نور می گرفت
تا بود ، آسمان و زمین را رحیم بود
.
سر می کشید خانه به خانه محله را
این کارهای هر سحر این نسیم بود
.
آتش زبانه می کشد از دشت سبز او
چون گلفروش کوچه ی طور کلیم بود
.
این چند روزه سایه ی یثرب بلند شد
چون حال آفتاب مدینه وخیم بود
.
حقش نبود تیر به تابوت او زدن
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
بی سابقه ست حادثه اما جدید نیست
این خانواده غربتشان از قدیم بود …
.
.
.
شیخ سید رضا جعفری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید