اشعار آیینی خیمه...
آن روز که پدر ز پسر می‌ کند فرار
اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 11 خرداد 1403

آن روز که پدر ز پسر می‌ کند فرار

متن شعر

آن روز که پدر ز پسر می‌ کند فرار
ما را ولای شاه نجف می‌ دهد قرار
.
تقدیر‌ نه ! عنایت مولا به کار ماست
چرخیده زیر پای علی چرخ روزگار
.
گر صد هزار بار به دنیا قدم نهم
من روی می‌ کنم به نجف صد هزار بار
.
گفتند مرگ لحظه ی تشریف حیدر است
مردند عاشقان وصالش به اختیار
.
نان جوین سفره اش آنقدر خشک بود
که لب نمی‌ زدند فقیران روزگار
.
هر کس به یک طریق در ایوان او خوش است
یک عده بین سجده و یک عده می گسار
.
با گوشه ی عباش به آتش اشاره کرد
ناگاه بر خلیل گلستان شد آشکار
.
وقت سرشتن گِل ما ذات کردگار
فرمود : بوتراب ! تراب از نجف از بیار
.
انگورهای روی ضریحش برای خلق
مستی ما ز نام علی گشت پایدار
.
تولیت حریم علی دست فاطمه است
گر پرده را خدا بزند لحظه ای کنار
.
.
.‌
سید پوریا هاشمی 
.

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *