اشعار آیینی خیمه...
ای روضه ای که دهر ز بویت معطر است

به فریاد ما برس

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 18 خرداد 1403
صاحب اثر

ای روضه ای که دهر ز بویت معطر است

متن شعر

ای روضه ای که دهر ز بویت معطر است
آبت ز کوثر و گلت از مشک و عنبر است

در طینت تو چشمه ی خورشید مضمر است
بوی تو چون نسیم جنان روح پرور است

خاکی و نه فلک به وجودت منور است
تا در تو نور دیده ی زهرا و حیدر است

خورشید کو یگانه رو هفت کشور است
بهر شرف ز خاک نشینان این در است

.

ای کشور فلک شرف کعبه احترام
دارالسلام گفته جناب تو را سلام

بر آستان روضه ی تو مهر و مه غلام
در گنبد مرصّع تو هر صباح و شام

از قرص آفتاب و زِ جرم مه تمام
تصویر می کند به سر تربتت امام

صندوق زر پخته و قندیل سیم خام
قبر تو خاک نیست که روح مصور است

.

آن بقعه ای که کعبه ی صدق و صفا در اوست
وآن روضه ای که مسکن آل عبا در اوست

و آن خطه ای که مخزن گنج بقا در اوست
و آن مرقدی که مشهد شمع رضا در اوست

از نکهتی که رایحه ی مصطفا در اوست
وز طینتی که نکهت شیر خدا در اوست

وز تربتی که خاصیت کیمیا در اوست
هر صبح و شام کار مه و مهر چون زر است

.

ای روضه ای که همچو جنان خرّم آمدی
چون کعبه قبله گاه بنی آدم آمدی

چون بیت مقدس از فلک اعظم آمدی
یا صحن جنتی که در این عالم آمدی

چون صحن زرنگار فلک محکم آمدی
از بهر ریش خسته دلان مرهم آمدی

تا مرقد خلیفه ی عیسی دم آمدی
خاک درت به تارک جمشید افسر است

.

هر صبحدم ز خون شهیدان کربلا
خورشید می کشد علم آل مصطفا

می سازد از مصیبت اولاد مرتضا
بر قد صبح پیرهن خون چکان قبا
اجزای روح می شد از این غم ز هم جدا
بهر دوای این الم آمد به شهر ما

سلطان هشتمین علی موسی رضا
کاندر بر زمانه تنش روح دیگر است

.

شاهی که کاینات طُفیل وجود اوست
خلوت سرای سدره مقام شهود اوست

خورشید قرص گرم سر خوان جود اوست
قد ملک دو تا ز برای سجود اوست

اقبال هم عنان عروج و صعود اوست
مردود باد هر که به عالم حسود اوست

خسران ندید و مغفرت و فضل سود اوست
هر که ز حب آل محمد توانگر است

.

روز جزا که نوبت ملک قدم زنند
ارواح انبیا همه از قرب دم زنند

اهل صفا به روضه ی جنت علم زنند
ارباب معصیت چو نفیر ندم زنند

آل علی نخست به میدان قدم زنند
وز پیشگاه عفو صلای کرم زنند

وز مغفرت به نامه ی هر کس رقم زنند
مقبل کسی که بنده ی اولاد حیدر است

.

سگ سیرتان چو پنجه به شیر خدا زدند
تیغ فراق در جگر مرتضا زدند

بر جام زهر امام دوم را صلا زدند
وز کین بر آفتاب نجف تیغ ها زدند

خنجر به جای قبله گه مصطفا زدند
شمشیر آبدار بر آل عبا زدند

آتش به خرمن دل مجروح ما زدند
کز سوز آن هنوز جگرها پر آذر است

.

سنگین دلان دو کون سراسر بسوختند
چون بولهب درون پیمبر بسوختند

وز غم درون خواجه ی قنبر بسوختند
جان کننده ی در خیبر بسوختند

کز خرمنش دو دانه ی گوهر بسوختند
هر سینه ای به شیوه ی دیگر بسوختند

جبریل را ز حرقت آن پر بسوختند
کاین ها به آفتاب خلافت نه در خور است

.

ای شاهباز ، جمله شکار تو آمدیم
پر سوخته به راهگذار تو آمدیم

در بارگاه کعبه شعار تو آمدیم
چون حاجیان به طوف مزار تو آمدیم

از هر دیار سوی دیار تو آمدیم
جان بر کف از برای نثار تو آمدیم

مجروح و خسته بر در بار تو آمدیم
رحمی کن آن قدر که ز عفو تو در خور است

.

نومید و مفلسیم و نداریم هیچ کس
نقد حیات داده به تاراج صد هوس

نالان به گرد کعبه ی کوی تو چون جرس
عصیان هزار و عمر گرفتار یک نفس

کوهی ست آتش تو و ما کم ز خار و خس
چون در دو کون عاشق روی توایم و بس

لطفی کن ای کریم و به فریاد ما برس
کز هشت خلد لطف تو صد بار خوش تر است

.

طوطی گلشن انا افصح زبان توست
حلّال مشکلات سلونی بیان توست

کشاف لو کشف دل بسیاردان توست
مفتاح علم خانه ی گوهرفشان توست

چون کعبه ی مراد همه آستان توست
عصمت که در ریاض سخن مدح خوان توست

نظّام در منقبت خاندان توست
کاندر ریاض مدح تو دایم سخن ور است

.

دلگرمی و قبول سخن ده به عالمش
در نظم و نثر بیش مکن لال و ابکمش

ده آب روی دنیی و عقبی به یکدمش
آسوده دار تا به ابد شاد و خرمش

وز مکر و کین اهل حسد دار بی غمش
بخشش درون جمع و مزن بیش بر همش

صد سال زنده دار و مساز از جهان کمش
وآنگاه هر که را که هوای تو در سر است

.

در کار بسته ی همه یا رب گشاده ده
مجموع را به کنج هدایت مراد ده

درماندگان جرم و گنه را تو داد ده
اسرار ذکر خود همه کس را به یاد ده

با اهل دل مدام صلاح و رشاد ده
توفیق ترک غفلت و فسق و فساد ده

در هر دلی که درد تو نبود به یاد ده
کآنست کو به عالم تحقیق رهبر است
.
.
.
عصمت بخارائی
.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *