اشعار آیینی خیمه...
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 خرداد 1403

بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم

متن شعر

بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه برپا بود آنجایی که من بودم

.

شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما
گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم

.

قیام عاشقان راست‌ قامت بود عاشورا
قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم

.

تمام سوره ی ایثار و آیات جوانمردی

به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم

.

پیام روشن ” اَلموت اَحلی مِن عسل ” یعنی
شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم

.

چرا آتش بگیرند از عطش گل‌ های داودی
اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم

.

کسی از اسب می‌ افتاد پشت نخل‌ ها ، آری
علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم

.

صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما
خلیل‌ الله تنها بود آنجایی که من بودم

.

شعاع آفتاب از مشرق گودال سر می‌ زد
که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم

.

عدالت زیر سم اسب‌ ها پامال شد ، آری
ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم

.

شدم محو نگاه عمه‌ ام زینب که در چشمش
تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم

.

چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد
که چشم‌ انداز فردا بود آنجایی که من بودم

.

چه گل‌ هایی که زیر بوته‌ های خار پرپر شد
مگر پاییز گل‌ ها بود آنجایی که من بودم ؟

.

هلال ماه نو وقتی نمایان می‌ شد از محمل
فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم

.

.

.

استاد محمدجواد غفورزاده

.

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *