اشعار آیینی خیمه...
اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 تیر 1403

بیا و مرحمتی باز بر غلامت کن

متن شعر

بیا و مرحمتی باز بر غلامت کن
مرا اسیر خودت تا خود قیامت کن

.
به امتحانِ نداده نگیر خرده به من
بگو بمیر نمردم سپس ملامت کن

.
شنیده ام که به قلب شکسته جا داری
شکسته قلب من از غم ، بیا اقامت کن

.
گناه ، چشم مرا خشک کرده اشک بگیر
گناه های مرا اینچنین حجامت کن

.
به دل سپرده ام ای نانجیب در سختی
بگو حسین و نجیبانه استقامت کن

.
به سر سپرده ام این که دو مرتبه خود را
شبیه اُمِّ وَهَب هدیه بر امامت کن

.
مخواه راست بماند قد من از غم تو
مرا خمیده چنان تیغه ی علامت کن

.
ز دست شمر ، دل دوستان تو خون است
بیا به حشر تو درخواست غرامت کن

.
هزار و نهصد و پنجاه زخم کاری را
به اشک دیده ی عشّاق خود سلامت کن

.
بلند مرتبه شاه حرم نیفت به خاک
بزرگ قافله برخیز و اسقامت کن

.
نماز با وضوی خون بخوان و بین رکوع
به ساربان خود انگشتری کرامت کن

.
به اضطراب نگاه تو شمر می خندد
نگاهِ دلنگران کم سوی خیامت کن

.
تمام حنجر خود را نده به خنجر شمر
عنایتی به سنان در مسیر شامت کن

.
به پادشاهی ات عریان شدن نمی آید
میان بخشش خود فکر احترامت کن

.

.

.

گروه شعری یا مظلوم

.

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *