بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی
.
در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی
.
هر چند زهر ، قلب تو را پاره پاره کرد
اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی
.
اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه می کنی
.
آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
با ناله های واعطشا گریه می کنی
.
با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟
هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی
.
با یاد زلفِ خونی مردان نی سوار
هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی
.
هم پای نیزه ها همه جا گریه کرده ای
هم با تمام مرثیه ها گریه می کنی
.
دیگر بس است ! چشم ترت درد می کند
از بس که غرق اشک عزا گریه می کنی
.
.
.
یوسف رحیمی
.
نظرات