اشعار آیینی خیمه...
جان بر لب ما آمد و جان از بر ما رفت

کعبه ی جان

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 26 خرداد 1403
صاحب اثر

جان بر لب ما آمد و جان از بر ما رفت

متن شعر

جان بر لب ما آمد و جان از بر ما رفت

برخیز ! ببین کعبه ی جان ، سوی منا رفت

.

” دور از رخ او ، دم‌ به‌ دم از دیده ی زمزم

سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت “

.

با روح الامین از غم آن ماه بگویید

نور جبل‌ النور ، بگو روح حرا رفت

.

با حِجر بگویید ز سوز غم هجران

از درد بمیریم که از دست دوا رفت

.

” احرام چه بندیم چو آن قبله نه این‌ جاست

در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت “

.

در جامه ی احرام مگر تیغ نبستند ؟

گفتند ز چه ” آبروی مکه ، کجا رفت ؟ “

.

می‌ رفت که ره گم نشود – رهروِ عاشق ! –

می‌ پرسی اگر کعبه ی عشاق چرا رفت

.

از ” کرب ” و ” بلا ” در ره جانان چه هراسی‌ ست ؟

او کعبه ی جان بود و سوی ” کرب‌ و بلا ” رفت

.

هر کس که نشد همسفرش در سفر عشق

یک‌ عمر خطا رفت ، خطا رفت ، خطا رفت

.

“؛گفتی که وصالش به دعا باز توان یافت

برخیز که عمرت همه در کار دعا رفت “

.

برخیز که امسال ز حج باز نمانی

برخیز ببین کعبه ی جان سوی منا رفت

.

.

‌.

یوسف رحیمی

.

 

حمایت از سایت خیمه

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *