خدا چرا مرگ دیر کرده
منو مصیبت پیر کرده
.
تنم پر از جای نیزه
دلم تو گودال گیر کرده
.
مثِ عمّه بستن دستمو
فقط عمّه می دید اشکمو
.
اونا که ما رو بردن به شام
غریب گیر آوردن جدمو
.
من گریه می کردم
بابا گریه می کرد
.
سر عمو اصغرم
رو نیزه ها گریه می کرد
.
قحطی آبو دیدم من
حال ربابو دیدم من
.
با اهل بیت پیغمبر
بزم شرابو دیدم من
.
کشید شعله آتیش بلا
تو هر لحظه بعد از کربلا
.
رسید بعد گودال نوبتِ
سر و تَرکه و طشت طلا
..
من گریه می کردم
عمّه گریه می کرد
.
غُل و زنجیر رو
دستای همه گریه می کرد
.
من گریه می کردم
بابا گریه می کرد
.
سر عمو اصغرم
رو نیزه ها گریه می کرد
.
.
.
نظرات