اشعار آیینی خیمه...
رود از راز و نیاز تو حکایت می‌ کرد

عرض ارادت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 4 خرداد 1396
صاحب اثر

رود از راز و نیاز تو حکایت می‌ کرد

متن شعر

رود از راز و نیاز تو حکایت می‌ کرد

نور را عمق نگاه تو هدایت می‌ کرد

.

ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین می‌ چرخید

صورت ماهِ تو را داشت زیارت می‌ کرد

.

دهمین بار هوالحق متجلی شده بود

چارمین بار علی بود امامت می‌ کرد

.

درد را نسخه‌ ی خال تو شفا می‌ بخشید

عاشقان را دل نرم تو شفاعت می‌ کرد

.

” و بِکُم عَلَّمَنا الله ”  تو می‌ خواندی و … آه !

آه از آن شهر که بی قبله عبادت می‌ کرد

.

جامعه قافیه‌ ات را که به خود باخته بود

” طلب از گمشدگان لب دریا می‌ کرد “

.

متوکل به تماشای شرابت آورد

به دل مست تو از بس که حسادت می‌ کرد

.

و نفهمید که مستی اثری بود که داشت

با طلوع تو به هر ذره سرایت می‌ کرد

.

” از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر “

وقتی از پنجره‌ ی شعر صدایت می‌ کرد

.

کوه هر صبح به صبر تو سلامی می‌ داد

ماه هر شب به رخت عرض ارادت می‌ کرد

.

ری پُر از عطر سخن‌ های تو می‌ شد وقتی

حضرت عبدالعظیم از تو روایت می‌ کرد

.

شاه بخشنده ! نرو ، بی تو گدایان چه کنند ؟

سامرا داشت به دستان تو عادت می‌ کرد

.

.

.

قاسم صرافان

.

 

حمایت از سایت خیمه

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *