طوری که نم ز بحر کرم فیض می برد
از فیضِ اشک ، چشم ترم فیض می برد
.
جان و دلم اگرچه نشد مَحرمش ؛ ولی
هر شب همین که پشتِ درم ، فیض می برد
.
اینجا حسینیه ست ، شبش مثل کربلاست
هر کس که می رسد ز حرم ، فیض می برد
.
در مجلس حسین که خیرِ کثیر هست
اسمی هم از کسی نبرم ، فیض می برد
.
فهمیدم از مقام رفیعی که یافته
از یا حسینِ من ، پدرم فیض می برد
.
فطرس شدن بهانه ی رفتن به کربلاست
اینگونه است بال و پرم فیض می برد
.
از گرد و خاکِ روی سرِ زائران تو
تا شهرِ کفر هم ببرم ، فیض می برد
.
وقتی که خونْ برای تو گریه کنم حسین
بیش از تمام تن ، جگرم فیض می برد
.
.
.
حسین قربانچه
.
نظرات