اشعار آیینی خیمه...
عشق سخت است ، گرفتاری خود را دارد

شعله ی عشق

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 خرداد 1403

عشق سخت است ، گرفتاری خود را دارد

متن شعر

عشق سخت است ، گرفتاری خود را دارد

فتح قله‌ ست که دشواری خود را دارد

.

عشق وارستگی از فتنه ی دلبستگی است
شوق برخاستن از مهلکه ی خستگی است

.

عشق ! ما را برهان از خودمان دیر شده‌ذست
سفر از گردنه ی نَفْس ، نفس‌ گیر شده‌ ست

.

باز هم قافله‌ای آمد ، از آن قافله‌ ها
مردهایی همه دلداده ، از آن یکدله‌ ها

.

وه چه مردان نجیبی ، همه از خود رسته
همه از مشغله ی خویش به او پیوسته

.

با شهیدان ، همه از روز ازل هم‌ کیش‌ اند
همه فرمانده‌ِ میدان گذشت از خویش‌ اند

.

سخت شد این سفر و یکدله پیمان بستند
از مِه نفْس گذشتند و به او پیوستند

.

همه بی‌ تاب ، که پروانه ی شمع‌ اند همه
سخن از شعله ی عشق آمده ، جمع‌ اند همه

.

گفتم ای عشق ، در آن مه نرسیدند از راه
گفت لا حول و لا قوة الا بالله

.

پیکر سوخته‌ شان را سحری خواهی دید
پیش‌ مرگ‌ اند که از راه بیاید خورشید

.

عشق سخت است ، گرفتاری خود را دارد
فتح قله‌ ست که دشواری خود را دارد

.

آن دو سیّد چه شنیدند شتابان رفتند
در دل کوه چه دیدند شتابان رفتند

.

مگر آن لحظه کسی روضه ی اکبر خوانده ؟
که به هر گوشه ، نشان از تن آن‌ ها مانده

.

به چه عطری‌ ست که در جنگل و مه پیچیده‌ ست
آهویی می‌ دود … انگار رضا را دیده‌ ست

.

قصه ی عشق بنا شد به شنیدن برسد
کاروان گم شده در مه ، که به دیدن برسد

.

حاج قاسم پی آن‌ هاست چراغی با اوست
برف می‌ بارد و سنگینی داغی با اوست

.

برف می‌ بارد و دنبال تنی می‌ گردد
مثل یعقوب پی پیرهنی می‌ گردد

.

برف می‌ بارد و سردش شده انگار جهان
دست گرم تو کجا مانده ؟ خودت را برسان

.

عشق سخت است ، گرفتاری خود را دارد
فتح قله‌ست ، که دشواری خود را دارد

.

ایستادی صف اول ، صف خدمت ، ای مرد
چه می‌ آید به تو امروز ، شهادت ، ای مرد !

.

خادمی در حرم عشق ، که حرمت داری
هرچه داری همه از صدق و امانت‌ داری

.

گرچه محبوبی و چشم همگان دنبالت
ننشستی که بیایند به استقبالت

.

دیگر از طعنه و تهمت ، خبری نیست عزیز
ملتی آمده تشییع تو ، سیّد ! برخیز

.

رفته‌ ای … باز تو را گرم دعاییم همه
خادم کوی رضا ! از تو رضاییم همه

.

دل ما از لب تو تشنه ی آموختن است
آخرین مرحله ی عشق ، همین سوختن است

.

در صف اول اگر مرد بمانی هنر است
و خودت را به شهیدان برسانی هنر است

.

هنر آن است که دلبسته ی خدمت باشی
در صف عشق ، صف صدق و شهادت باشی

.

زخم‌ ها را همه با جان بپذیری بروی
هنر آن است که نشنیده بگیری بروی

.

ولی ای مرد ! جهانی‌ ست تو را مرثیه‌ خوان
میر این قافله را داغ زیاد است ، بمان
.
رهبرا ای که بر این درد ، تسلا دادی
پدری کردی و طاقت به دل ما دادی

.

ما که از داغ تو – کتمان نکنیم – آگاهیم
از خدا صبر برای دل تو می‌ خواهیم

.

چشم این رود چهل‌ ساله به دریاست هنوز
یک جهان نهر دعا ، پشت سر ماست هنوز

.

رود ، آن نیست که سنگی به رهش سد نشود
رود ، آن است که در راه مردّد نشود

.

عشق سخت است ، گرفتاری خود را دارد
فتح قله‌ ست که دشواری خود را دارد

.

.

.

میلاد عرفان پور

.

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *