غمگین زمین ، گرفته زمان ، تیره گون هواست
امروز روز گریه و امشب شب عزاست
.
تا خوشه های بغض ، گل گریه می دهند
از تنگنای سینه ی ما ناله ها رهاست
.
در سوگ آفتاب مدینه ، به سوز و آه
با صاحب الزمان دل ما نیز همنواست
.
داغی ست سینه سوز غم باقرالعلوم
گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست
.
هم وارث تمامی اوصاف حیدر است
هم مخزن تمامی اسرار مصطفاست
.
ذکرش امیدبخش دلِ هرچه ناامید
نامش شفادهنده ی هر درد بی دواست
.
ای روح آسمانی از این داغ جانگداز
فریاد خاک امشب تا عرش کبریاست
.
سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت
این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست
.
ای جان ما فدای غم غربت بقیع
قبرت بقیع نیست که در سینه های ماست
.
امشب هزار پنجره دل گریه می کنیم
با غربت بقیع ، دل شیعه آشناست
.
شمعی به روی تربت پاک تو نیست … آه
این جا مگر نه این که مزار امام ماست
.
تنها نه از غم تو مدینه عزا گرفت
در بارگاه قدس کنون محشری به پاست
.
امشب ” خروش ” ! آن نفس حق که تا سحر
دریای گریه را به خروش آورد کجاست
.
.
.
عباس شاه زیدی
.
نظرات