اشعار آیینی خیمه...
غم از در می رود بیرون و از دیوار می آید

شهید خادم ملت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 2 خرداد 1403

غم از در می رود بیرون و از دیوار می آید

متن شعر

غم از در می رود بیرون و از دیوار می آید

عجب ناخوانده مهمانی که پر تکرار می آید

.

شبیه صاعقه یکباره آتش می زند جان را

شبیه زلزله با یک جهان آوار می آید

.

” سفارتخانه ” ، یا ” در دیدن سان ” یا ” فرود سخت “

” شبی بغداد ” و روزی تا خود ” گلزار ” می آید

.

به هر شکلی به هر نامی دمار از ما در آورده است

فقط می تازد و همواره بی افسار می آید

.

نمی کوبد چرا غم خانه ی قوم مخالف را !؟

چرا از هر بلا بوی خیانتکار می آید !؟

.

زمین خورده است شیری باز از آن سوی پرچین ها

صدای قهقهه از محفل کفتار می آید …

.

خدا پشت و پناهت سید ابراهیم ، ایران را

تحمل کردن داغ تو بس دشوار می آید

.

چه کردی با دل ملت که حتی زیر تابوتت

مخالف سینه زن با ذکر استغفار می آید

.

شهادت آرزویت بود و مهر استجابت خورد

شهید خادم ملت به تو بسیار می آید

.

امید دیدنت را تا قیامت نه … یقین دارم

که می گویند رجعت کرده با سردار می آید

.

به پایان می رسد غم های ما یک روز ، شکی نیست

سپیده از دل غوغای شام تار می آید

.

.

.

محمدجواد منوچهری

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *