غم شب گریه ها را ، داغ صحرا را تو می فهمی
غم سجاده ی دلخون بابا را تو می فهمی
.
اگرچه کودکی اما میان دامن این دشت
پیام ظهر عاشورای زیبا را تو می فهمی
.
نگاه بی قرار کودکان را سوی نخلستان
دلیل گریه ها و بغض دریا را تو می فهمی
.
شجاعت را ، شهامت را ، غم تلخ اسارت را
به روی نیزه ها فریاد سرها را تو می فهمی
.
خروش خطبه ی پرشور بابا را میان شام
غریبی را ، غم یک مرد تنها را تو می فهمی
.
سلامی جابرانه می دهم یا باقرالاسرار
که اسرار زمان را ، سرّ دنیا را تو می فهمی
.
.
.
ماهرخ درستی
.
نظرات