اشعار آیینی خیمه...
نام تو پناه است ، نگاه تو امان است
اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 31 اردیبهشت 1403
صاحب اثر

نام تو پناه است ، نگاه تو امان است

متن شعر

نام تو پناه است ، نگاه تو امان است

آغوش تو ، دلبازترین جای جهان است

.

با نغمه‌ ی نقاره‌ ات ، ای حضرت خورشید !

نبض دل‌ ما ، دم همه دم ، در ضربان است

.

سر از پی سر ، در دل صحن تو ، به خاک است

دل از پی دل ، از سر شوق تو ، روان است

.

با فاصله ، دلچسب‌ ترین واجبِ عالم ،

آوردن نامت ، پس از آن ، گفتنِ جان است

.

من از تو شفا و تو صفا خواستی از من

حاجات من ، این‌ است ، کرامات تو ، آن است

.

جاروست در این صحن ، به دستان بزرگان

خم ، در خم ایوان تو ، سرهای سران است

.

بی‌ تاب رسیدیم و در ایوان تو دیدیم

آن ساحل امنی که خدا گفت ، همان است

.

اینجا چه خبرهاست ؟ که از چشمه‌ ی هر دل

تا برکه‌ی هر چشم ، خدا در جریان است

.

انکارِ تو ، ای شمس جهان ! کم هنری نیست

خفاش در این رشته ، هنرمند زمان است

.

از غیرت عشق است ، که آیینه‌ ی حُسنت

از دیده‌ ی آلوده‌ ی بی‌ نور ، نهان است

.

گفتند : مگو شاه ، به این شاه ، چه گویم ؟

«آن را که عیان است، چه حاجت به بیان‌ است؟»

.

سلطان ، تو اگر نیستی ، ای قبله‌ ی ما ! کیست ؟

وقتی که به دست تو ، دلِ اهل جهان است

.

شبگردم و این رخصتِ از شمس سرودن ،

لطف پسر حضرت موسی ، به شبان است

.

دل گفت : بچسبم به ضریحت ، دمِ دل ، گرم !

عقلم که فقط گفت : برو ، وقت اذان است

.

.

‌.

قاسم صرافان

.

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *