تقدیم به مادر آیت الله شهید سید ابراهیم رییسی
.
واکر به دست ، پیرزنی خسته
می رفت سوی تخت خود آهسته
.
در آتش فراق پسر می سوخت
می گفت با غریبه و وابسته :
.
” آیا ز خاک پر زده فرزندم ؟
آیا کبوترم ز قفس رسته ؟ “
.
بیرون خانه منتظرش بودند
مردم چه ناشناس چه برجسته
.
هر دم برای تسلیت از هر سو
می آمدند در صف پیوسته
.
مثل کبوتران حرم پر زد
مشهد به سوی آن زن وارسته
.
هرچند او برای پذیرایی
جایی نداشت درخور و شایسته
.
حتی نداشت خانه ی دلبازی
مشرف به صحن و گنبد و گلدسته
.
اما شبیه بال ملائک بود
آن دست پر چروک حنابسته
.
.
.
افشین علا
خرداد ۱۴۰۳
.
نظرات