اشعار آیینی خیمه...
چون مسیحی تشنه با گیسوی در هم دیدمت
اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 خرداد 1403

چون مسیحی تشنه با گیسوی در هم دیدمت

متن شعر

چون مسیحی تشنه با گیسوی در هم دیدمت

در طنین گریه‌ ی گُل‌ های مریم دیدمت

.

ای تو را رزق شهادت در بلند ورزقان

مثلِ آیاتِ جهاد ای کوه ، محکم دیدمت

.

می‌ گذشتی از شب نهج‌ البلاغه با علی

در مصاف کوفه ای از ابن‌ ملجم دیدمت

.

چشم‌ هایت بر گلوی تشنه‌ ی شطّ فرات

با شهیدان عطش ، ظهر محرّم دیدمت

.

دیدمت با نوشدارویی به زخم سیستان

مرهمی از نو به داغ کهنه‌ ی بم دیدمت

‌.

سوی بوشهر آمدی ای سید دریا به دوش

شب نشین ساحل بی تاب دیلم دیدمت

.

نقشه ی گرسیوزان قتل سیاووش تو بود

وقت خونخواهی اگر همپای رستم دیدمت

.

بوسه‌ اش مهر سلیمانی‌ ست بر پیشانی‌ ات

گاه همت گاه تهرانی مقدّم دیدمت

.

خم نیاوردی به ابرو در هجوم تیرها

در صبوری هم از آن مشهور عالم دیدمت

.

چشم هایت بر کمانداران کوی هفت تیر

بین هفتاد و دو گل ، قدر مسلّم دیدمت

.

دست‌ در دست بهشتی رد شدی از شعله‌ ها

با دمِ گرم رجایی در همان دم دیدمت

.

دیده‌ ام در شامگاه کودکان غزه‌ ات

با تمام ابرهای گریه نم‌ نم دیدمت

.

دیدی اسماعیل‌ هایت را به قربانگاه عشق

با گلوی خون‌ فشان در پای زمزم دیدمت

.

می‌ رمد شیطان هم از این تیره‌ی شرب‌ الیهود

سنگ در کف رو به شیطان مجسم دیدمت

.

ای شهید غربت جمهور ای دست کریم

در شب گلچرخ ارواح مکرم دیدمت

.

پرچمت بالاست مثل حاج قاسم تا ابد

بس که در رسم ستم سوزی مصمم دیدمت

 .

.

.

حجت الاسلام محمدحسین انصاری نژاد

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *