کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستی ست لطف جاری او
.
بزرگ آینه ی قدرت خدایِ بزرگ
که شاهد است جهان بر بزرگواری او
.
امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا
که چرخ یافته رفعت ، ز خاکساری او
.
بر او سلام که باشد سلام پیغمبر
گواه روشن فضل و طلایه داری او
.
جهان علم بُوَد یادگار او ، صد حیف ،
به درد و داغ نوشتند یادگاری او
.
ز کربلا سند زنده ای به کف دارد
گواه من دل خونین و اشک جاری او
.
هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام
ز مهربانی زینب ، ز غمگساری او
.
پیاده رفتن او پای نیزه ی سرها
مصیبتی ست که پیداست ز آه و زاری او
.
به دل ز داغِ بسی کشته ، زخم کاری داشت
عدو ز زهر ، نمک زد به زخم کاری او
.
هشام دست به آزار حضرتش بگشود
چو دید در ره اسلام ، پایداری او
.
ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید
قرار دولت خود را به بی قراری او
.
مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید
فتاده در کف دشمن ، رکاب داری او
.
شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد
که یافت رنگ خزان ، چهره ی بهاری او
.
دلا بسوز ز داغش که خویش فرموده ست
به حاجیان که بگیرند سوگواری او
.
خدا کند که بیفتد قبول درگاهش
غم ” مؤید ” و اخلاص و جان نثاری او
.
.
.
استاد سید رضا مؤید
.
نظرات