گریه اگر کنم همی بهر تو گریه می کنم
ورنه ز دیده ام عبث اشک رها نمی شود
.
گرد حرم دویده ام صفا و مروه دیده ام
هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود
.
جز سر غرق خون تو ، که شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسی ، راهنما نمی شود
.ای بدن تو غرق خون وی سر روت لاله گون
با چه خضاب کرده ای ؟ خون که حنا نمی شود
.
کرببلا و کوفه شد ، سخت به عترتت ولی
هیچ کجا به سختیِ شام بلا نمی شود
.
چوب به دست قاتلت ، سوخت و گفت این سخن
جای سر بریده در طشت طلا نمی شود
.
.
.
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
.
نظرات