اگرچه گمنام اگرچه پنهان خلوصش اما اثر که دارد
من از جهادش خبر ندارم خدایش اما خبر که دارد
.
رجاست ، خوف از خطر مبادا در این سفر بی هنر مبادا
که جبهه سرباز اگر ندارد رجایی و باهنر که دارد
.
به راه افتاد و عشق برداشت از آنچه برداشت خود خبر داشت
بضاعت سیم و زر ندارد بضاعت جان و سر که دارد
.
مسیرِ فرهاد بیستون است و شرطِ اول قدم جنون است
چه توشه ای بهتر از محبت ؟ بیاورد عشق هر که دارد
.
بنا به ماندن نبود از اول ، چرا بماند ؟ چرا معطّل ؟
چه بهتر از لانه پر بگیرد ، رها شود ، بال و پر که دارد
.
.
.
محسن ناصحی
.
نظرات