اشعار آیینی خیمه...

^ تا نمک پروره ام بر خوان احسانت حسن

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 12 آبان 1397

^ تا نمک پروره ام بر خوان احسانت حسن

متن شعر

تا نمک پروره ام بر خوان احسانت حسن
من مسلمانم ! مسلمان مسلمانت حسن

.

نانخور این خانه نان فاطمه دندان زده
بوی دست مادرت را می دهد نانت حسن

.

دست و دل باز مدینه ! دست خالی آمدم
دست خالی من است و لطف دستانت حسن

.

مرد شامی که به تو پیش بقیه فحش داد
در مدینه چند روزی بود مهمانت حسن

.

من‌ جذام نفس دارم ! دیدن من هم بیا !
هم غذا شو با گدا ! دستم به دامانت حسن

.

کوری بدخواه تو فریاد مستی می زنم
یا معز المومنین جانم‌ به قربانت حسن !

.

خانه ام‌ را می فروشم خرج صحنت‌ می کنم
هرچه دارم نذر گنبد ؛ نذر ایوانت حسن

.

صحن و گلدسته نه اصلا ! تو بگو آقا چرا
می رود با چکمه بر قبرت نگهبانت حسن ؟!

.

کی میاید صحن قاسم بر روی ما وا شود ؟!
چشم ما را پر کند آیینه بندانت حسن

.

زخم‌ پایت از خودی و زخم قلبت از خودی
آشنایانت چه می خواهند از جانت حسن ؟!

.

.

.

سید پوریا هاشمی

.

برچسب ها

نظرات

  1. طیبه میگه

    خیلی زیبا بود . خدا پدر و مادرتان را رحمت کند جناب هاشمی

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *