اشعار آیینی خیمه...

نذر گل روی تو باید شهر را آذین کنم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 آذر 1399

نذر گل روی تو باید شهر را آذین کنم

متن شعر

نذر گل روی تو باید شهر را آذین کنم

***

نذر گل روی تو باید شهر را آذین کنم
اسباب شور و شادی عشاق را تامین کنم
.
وقتی که یاری می رسد عطر بهاری می رسد
شب های دی را با دمت شب های فروردین کنم
.
جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن
کام تمام شهر را با نام تو شیرین کنم
.
در زیر طاق گنبدت هفت آسمان گم می شود
در پلکان بارگاهت ناز بر پروین کنم
.
بین بهشت و سامرایت سامرایت مال من
اصلا نیازی نیست که عمری سبک سنگین کنم
.
تو هر چه باشد شاهی و من هر چه باشد نوکرم
این را همیشه روز و شب باید به خود تلقین کنم
.
اعجاز ابیات کمیت باشد به لطف اهل بیت
تنها کسی که شاعر کوی تو شد تحسین کنم
.
حرف دلم را پیش از این ها خواجه ی شیراز گفت
پس از لسان الغیب بیت دیگری تضمین کنم
.
” عمری ست تا من در طلب هر روز گامی می‌ زنم
دست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌ زنم “
.
ای وارث ختمی مآب ای یادگار بوتراب
خورشید عالم تاب من بر عالم خاکی بتاب
.
شان رفیعت را بنازم ای عزیز فاطمه
وقتی برای تو امام عصر می گیرد رکاب
.
درک کمالت حضرت نوح نبی را کرده پیر
شأنت عزیز مصریان را از خجالت کرده آب
.
گنجینه ی اسرار را در سینه داری از ازل
با تو نمی خواهد بگردد شیعه دنبال جواب
.
هم اسقفان هم راهبان تسلیم اعجازت شدند
نه اهل معرفت که محتاج تواند اهل کتاب
.
دلتنگ دیدار تو باشد حق تعالی زین سبب
تصویری از روی تو را در عرش اعلا کرده قاب
.
در لقمه های سفره ات گویا جلالت ریخته
از برکت لطف تو سائل می شود عالیجناب
.
حاجات اصحاب و موالی را نگفته می دهی
محظوظ ابوهاشم شد از آن التفات بی حساب
.
چشمان تو خلق بهشتی مثل سامرا کند
احسانت از اهل جهنم نیز بردارد عذاب
.
از هر در صحنت دری سوی خدا وا می شود
پایین پا پیدا شود راهی برای فتح باب
.
جرم است اگر سجده به پایت حجت حق در زمین
جز سجده بر پای تو من جرمی نکردم ارتکاب
.
از واژه های خسته کاری بر نمی آید دگر
شرمنده ام در شان تو هرگز ندارم شعر ناب
.
ناقابلی را چشمه ی مهر تو قابل می کند
آخر مرا هم لطف بسیار تو دعبل می کند
.
با دست تو وا می شود باب العطای دیگری
دارد به تو رو می زند امشب گدای دیگری
.
بی حد و اندازه کریمی چون کریم اهل بیت
در رحمت و جود و سخاوت مجتبای دیگری
.
هر آنچه می خواهی بگیر از من گدایی را نگیر
من که ندارم جز در این خانه جای دیگری
.
تو شمع و من پروانه ام با غیر تو بیگانه ام
رنگی ندارد پیش من اصلا حنای دیگری
.
مسکین تو در می زند مرغ دلم پر می زند
روزی من کن از کرامت سامرای دیگری
.
عطر خوش سیب از سوی شش گوشه ی تو می وزد
داری به زیر گنبد خود کربلای دیگری
.
فرش حریمت بالشم آنجا پر از آرامشم
از غیر دست تو نمی گیرم دوای دیگری
.
در جای جای بارگاهت رد پای مهدی است
سرداب سامرای تو دارد صفای دیگری
.
بحرالفضائل هستی و من هرچه می گویم کم است
مدح تو را می خوانم اما در فضای دیگری
.
ذرّیه ی سلطان طوس آیینه ی شمس الشموس !
دارد به دامن مادرت گویا رضای دیگری
.
شیر درنده رام تو فتح الفتوح اقدام تو
تو حیدر کراری اما از نمای دیگری
.
مانند ذکر یا علی نامت گره وا می کند
ایوانت آقا کار ایوان نجف را می کند
.
در فطرت ما ریشه دارد مهر پنهانی ما
اسباب خدمت می شود افکار عرفانی ما
.
از ” لن تنالو البر حتی تنفقوا ” دریافتیم
باید که الگومان شود احکام قرآنی ما
.
در قحطی انسان و انسان دوستی ای کاش که
چون ریزعلی باشیم و باشد فصل دهقانی ما
.
دل روی دل باید نهاد و شهر را آباد کرد
ویرانی هم میهنان ماست ویرانی ما
.
دفتر به پایان آمده اما حکایت باقی است
مضمون سرازیر است در ابیات پایانی ما
.
از پا در آورده ست داعش را نه تنها تیر و تیغ
او را زمین زد عاقبت نیروی ایمانی ما
.
ریز و درشت دشمن شیعه به خاک افتاده از
سیلی سنگین برادرهای افغانی ما
.
جایی برای عرض اندام سنان و شمر نیست
وقتی قیامت می کند کِیسان ایرانی ما
.
بی شک شکار بعدی اش باشد فقط آل سعود
فتح مدینه می کند قاسم سلیمانی ما
.
خاکسترش بر باد داد بر دشمنانش یاد داد
شوخی ندارد با کسی گردان طوفانی ما
.
او خار چشم دشمن است فرمانده ای فیل افکن است
پایان گرفت از همتش شب های بحرانی ما
.
چشمش به فرمان ولی دلواپس سید علی
چشم امید حضرت یار خراسانی ما
.
جای شهیدان دفاع از زینبیه خالی است
در سور و سات شادی و جشن و گل افشانی ما
.
حال دل پیروز را سرمستی امروز را
قبلا به زیبایی روایت کرده خاقانی ما
.
” عید است و پیش از صبح‌ دم مژده به خمار آمده
بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده “
.
.
.
شاعر : علیرضا خاکساری

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *