اشعار آیینی خیمه...

^ دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 25 اردیبهشت 1398

^ دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم

متن شعر

دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم

***

دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم
آینه در حجاز بود عاشق مصطفی شدم

.

سرمه نمی‌ برم به چین ، قند و شکر نمی‌ خرم
نقره و زر نخواستم ، صاحب کیمیا شدم

.

بار شتر گذاشتم ، وقف تو هرچه داشتم
دانه ی عشق کاشتم ، در قفست رها شدم

.

با تو جرس به هر نفس ، مصرع عاشقانه است
با تو پر از قصیده‌ ام ، با تو غزل سرا شدم

.

” ای که ملول می‌ شوی از نفس فرشته‌ ها “
باور من نمی‌ شود ، هم نفس خدا شدم

.

سفره ی دل برای من باز کن ، آیه‌ ای بخوان
حرف بزن که مَحرمِ زمزمه ی حرا شدم

.

قطره من فرات شد ، ذره‌ ام آفتاب شد
پیش تو سیدالبشر ، سیدة النسا شدم

.

پشت سرت من و علی قامت عشق بسته‌ ایم
تو همه مقتدا شدی من همه اقتدا شدم

.

من به تو دست یا علی داده‌ ام از صمیم دل
مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم

.

لحظه ی آخرین غزل ، ترس ندارم از اجل
پیرهن تو در بغل ، با تو دوباره ” ما ” شدم

.

.

.

سید حمیدرضا برقعی

.

برچسب ها

نظرات

  1. شریفی میگه

    واقعا عالی بود و خیلی سوزناک و دلنشین

    خدا اجرتون بده چقدر در راستای رسالت پیامبر ص و اسلام می کوشید

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *