اشعار آیینی خیمه...

^ پروانه شدم قسم به جانت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 28 تیر 1398

^ پروانه شدم قسم به جانت

متن شعر

پروانه شدم قسم به جانت

***

پروانه شدم قسم به جانت
تا جان بدهم در آستانت

.

از روز نخست خاندانم
مدیون تواند و خاندانت

.

جز دُرّ و گهر نریخت مولا
تا آخر عمر از دهانت‌‌

.

هر شب به رخت پناه بردیم
هر شب به دو ابروی کمانت

.

شرمنده ترم نکن علی جان
با این همه لطف بی کرانت

.

ما را به کدام صید کردی
ابروت و یا که گیسوانت

.

شاید که دل مرا بدزدند
پس می دهمش به تو امانت

.

باید چه گِلی به سر بگیرد 
آن کس که نخورده آب و نانت

.

اذنی بده تا که در رجب هم
یک شب بشویم میهمانت

.

مولای هر آنچه هست مخلوق
امشب چه خوشند شیعیانت

.

خواندیم تو را و مست گشتیم
اینگونه علی پرست گشتیم

.

همسایه ی کردگار حیدر
سرمایه ی روزگار حیدر

.

ما خشک تر از کویر خشکیم
تو سبز تر از بهار حیدر

.

گفتیم علی و دُر گرفتیم
از خواهر ذوالفقار حیدر

.

ما را همه با تو می شناسند
ای مایه ی اعتبار حیدر

.

درگیر تو گشته ایم آقا
داریم اگر قرار حیدر

.

سرمایه ی ما محبت توست
آیینه ی استوار حیدر

.

غیر از تو و خانواده ات حق
دارد به که افتخار حیدر

.

مردیم از این فراق و دوری
مولای طلایه دار حیدر

.

در شهر نجف بُکش تو ما را
نه گوشه ی این دیار حیدر

.

ما از تو به جز تو را نخواهیم
شهزاده ی شهسوار حیدر

.

از هجر تو ما خراب هستیم
در پای تو پا رکاب هستیم

.

جان دو جهان ؛ جهان فدایت
ماهی و ستاره بچه هایت

.

بگذار کمی بها بگیریم
ما را نتکانی از عبایت

.

در صبح نمی رویم هرگز
یک شب نزنیم اگر صدایت

.

سلطان زمین و آسمان ها
ماتیم همه ز ماجرایت

.

ما را به شما حواله دادند
تا اینکه شویم خاک پایت

.

گفتی که مرا خدا نخوانید
جانم به نصیحت به جایت

.

اما چه کنم نمی توانم
ای شاه نگویمت خدایت

.

زهرای بتول مرحمت کرد
این که شده ام غزل سرایت

.

بستم دل پاره پاره ام را
پایین ضریح با صفایت

.

افتاده گره به کار و بارم
قربان ید گره گشایت

.

غیر از تو و حلقه های زلفت
با هیچ کسی ندارم الفت

.

از عالم و آدمی سری تو
از هر چه که هست بهتری تو

.

آن ها که تو را عمیق دیدند
گفتند رسول دیگری تو

.

بر دوش نبی قدم نهادی
معلوم شود که حیدری تو

.

باید که دَم از دَمت بگیرد
وقتی که دَم پیمبری تو

.

در شأن و مقام تو همین بس
هم کفو بتول اطهری تو

.

بر ما بده تا دوا بسازیم
این گرد و غبار پادری ؛ تو

.

صد بار نوشتم و نوشتند
رب الحسنین محشری تو

.

هم فاطمه ای و هم محمد
هم ساقی و هم که ساغری تو

.

از ما نکنی دریغ مولا
شیرینی حِس نوکری تو

.

انگیزه ی خلقت عوالم
ما را به حرم نمی بری تو !؟

.

دنبال توایم تا قیامت
ارباب همه سرت سلامت

.

.

.

ابراهیم لآلی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *