اشعار آیینی خیمه...

^ مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 8 مرداد 1398

^ مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم

متن شعر

مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم
***
مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم
روضه و غصه و دردیم ، غم و فریادیم
.
قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم :
.
ما عزادار دل خون جوادیم همه
با دل خون شده مجنون جوادیم همه
.
عرش را غربت او یکسره غمناک کند
رخت مشکی به تن پهنه ی افلاک کند
.
گریه بر روضه ی او صاحب لولاک کند
خواهری نیست که خون از لب او پاک کند
.
این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است
خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است
.
مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است
وسط خانه ی خود زهر چشیدن سخت است
.
از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است
پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است
.
نیست یک مرد کمی یاری مظلوم دهد
قطره ای آب به این تشنه ی مغموم دهد
.
بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند
غصه را در دل محزون شده تکثیر کند
.
پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند
خواست او را وسط حجره زمین گیر کند
.
بی حیا بر جگر سوخته اش می خندید
با کنیزان جلوی حجره ی او می رقصید
.
پسر شاه خراسان جگرش می سوزد
از غم زهر جفا چشم ترش می سوزد
.
دست و پا می زند و بال و پرش می سوزد
وسط حجره ، تن شعله ورش می سوزد
.
باورم نیست که این ها به کمک برخیزند
آب را پیش نگاهش به زمین می ریزند
.
گاهی از شرم کمی رحم و مدارا خوب است
نگذارید تنش را به تماشا خوب است
.
نکشیدش به سوی بام ، همین جا خوب است
چه کسی گفته قد و قامت رعنا خوب است ؟!
.
حمل او روی سر چند نفر ، دردسر است
تیزی پله و تنگی گذر ، دردسر است
.
خوبی بام به این است مصیبت نکشد
بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد
.
نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد
آخر روضه ی او کار به غارت نکشد
.
تشنه جان داده ولی در بدنش سر دارد
صحن این بام چه خوب است ، کبوتر دارد
.
شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده
پیکرش در ته گودال لگدمال شده
.
بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده
شمر با خنجر خود وارد گودال شده
.
داشت با خنجر خود ضربه به آقا می زد
ناگهان صوت فراگیر ” بُنَیَّ ” آمد
.
.
.
محمدجواد شیرازی
.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *