اشعار آیینی خیمه...

^ با لطف بی کران خداوند ذوالجلال

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 9 مرداد 1398

^ با لطف بی کران خداوند ذوالجلال

متن شعر

با لطف بی کران خداوند ذوالجلال

***

با لطف بی کران خداوند ذوالجلال
فصل بهار می شود آغاز اعتدال
.
خورشید پلک می زند و در سپیده دم
خمیازه می کشند درختان نونهال
.
هنگام خالکوبی سبز جوانه هاست
در چشم بلبلان به دنبال خطّ و خال
.
شاعر کنار دشت تماشا هنوز هم
سرمست از جناس غزل هاست با غزال
.
سرمست از سخاوت شرقی ترین طلوع
سرگرم با نسیم جنوبی ترین شمال
.
با باده ای طهورتر از هرچه سلسبیل
با جلوه ای عظیم تر از هرچه در خیال
.
بر ساق عرش ساقی کوثر نشسته است
در ساحتی بری شده از هرچه قیل و قال
.
انگورهای روی ضریحش بدون شک
هستند با شراب بهشتی در امتثال
.
اینجا کجاست ؟ مهد کرامات لا یزول
اینجا کجاست ؟ جلوه ی الطاف لا یزال
.
میخانه باز می شود و در سپیده دم
نوبت رسیده است به مستان اهل حال
.
اینجا مزار کیست که همسایه ی خداست
عالم جواب می دهد آیا به این سوال ؟
.
گیتی به وجد آمده از این همه شکوه
دنیا به رقص آمده از این همه جلال
.
مضمون چشم های علی ناسرودنی ست
کاری نکرده اند ادیبان در این قبال
.
درد علی بزرگ ترین درد عالم است
درد دلی که هیچ نگنجد در این مقال
.
ناممکن است قدر علی را شناختن
انسان کجا و فیض رسیدن به این محال
.
یک عده تاب عدل علی را نداشتند
از طلحه و زبیر فقط می زنم مثال
.
چیزی نمانده است از آن روسیاه ها
خاکستر است حاصل تاب و تب زغال
.
میثم خوش است با غم او بر فراز دار
میثم خوش است با غم او در سیاهچال
.
در کوره ی محبت مولا گداخته ست
فولاد آبدیده کجا و کجا سفال
.
زهرا نداشت غیر علی پشتوانه ای
مولا نداشت غیر خداوند ذوالجلال
.
تنها به جرم این که علی دوست بوده است
کردند حق فاطمه را نیز پایمال
.
چندین غروب تلخ و پریشان گذشته است
از آخرین اذان که شنید از لب بلال
.
حیدر چه ها که دید از آن مردمان کور
حیدر چه ها شنید از آن گنگ های لال
.
از لحم سوسمار و شراب نجس پر است
آن سفره های چرمی بی بهره از حلال
.
بت های مست و عربده کش ، لات های پست
بودند با ولی خداوند در جدال
.
ایمان رسیده بود به صد پله زیر صفر
کار یقین رسید به تشکیک و احتمال
.
ای کاش جایگاه اولوالامر را فقط
از سوره ی نساء بخوانند این رجال
.
قول پیمبر است که فرمود روز حشر
از عترت و کتاب خدا می کنم سوال
.
قرآن که رفت بر سر نیزه سر علی
بر زانوی غم است پس از سال های سال
.
دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد
بوی بهشت می دهد این مصرع وصال
.
هفتاد و دو ستاره در آن دشت ماه خیز
تبدیل می شدند به هفتاد و دو هلال
.
باید رجوع کرد به اصل مباهله
باید رجوع کرد به تفسیر ” لا ینال ”
.
پس ” عین ” و “لام ” و “یاء ” علی این سه حرف عشق
بی شک یکی ست با ” الف ” و ” حا ” و ” میم ” و ” دال ”
.
بی شک غدیر شعبه ای از حوض کوثر است
این برکه آب می خورد از چشمه ای زلال
.
تنها علی حق است و میان سخیفیان
فرقی نبود بین سگ زرد با شغال
.
با نور پنج تن دو جهان روشنی گرفت
آن چشمه های نور که دورند از زوال
.
شیخ مفید هرچه نوشته ست در کتاب
شیخ صدوق هرچه که آورده در خصال
.
در یک کلام جوهره ی این حقیقتند
ارکان عرش بسته به این سلسله جبال
.
روزی که دست می کشم از دام زندگی
روزی که می پرم به هوایش شکسته بال
.
سلمان چه می شود که بگوید به من بیا
مولا چه می شود که بگوید به من تعال
.
باید که از علی بنویسد تمام عمر
آیا به جان خسته اجل می دهد مجال ؟
.
سرمایه ام محبت اولاد فاطمه ست
بیچاره ام بدون دعای علی و آل

.

.

.

احمد علوی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *