اشعار آیینی خیمه...

کیست که در مدحش از شعر کمر بشکند

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 14 دی 1398

کیست که در مدحش از شعر کمر بشکند

متن شعر

کیست که در مدحش از شعر کمر بشکند

***

کیست که در مدحش از شعر کمر بشکند
کیست که جبریلِ عشق آمده پَر بشکند
کیست که بازار او بزم شکر بشکند
لحظه‌ی تحویل اوست دور قمر بشکند
هیج تعجب مکن کعبه اگر بشکند
آمده خاک نجف قیمتِ زر بشکند

.

حرف غزل را مزن ؛ بحر مطنطن بخوان
جان رجز را بکش ؛ شعر مدوّن بخوان
مدح علی را فقط از لب دشمن بخوان
حیرت مردان ببین وصف تهمتن بخوان
مرکب طفلش بگو مردِ یَل افکن بخوان
شاه به کوی گداش تاج به سر بشکند

.

بر در حیدرِ بکوب یکسره هِی در بکوب
بر روی این آستان عشق کن و سر بکوب
حلقه‌ ی این در بگیر مثل پیمبر بکوب
نام علی را به دل با قلم زر بکوب
بر روی دُرّ نجف ؛ حضرت حیدر بکوب
فاطمه گفته است تا چشم نظر بشکند

.

ضربه‌ ی شمشیر کیست بر تن بسیارها
چرخش تیغِ دو دَم کرده تلنبارها
وقت فرار است وای ؛ آمده کرّارها
لشکری از عمرو عاص لشکر سردارها
رفت و به جا مانده است از همه شلوارها
زیر قدم های او کوه و کمر بشکند

.

آی جماعت نظر بر در خیبر کنید
ضرب یدالله را خورده و از بر کنید
ضربه‌ی عباس را چند برابر کنید
یا‌ که همه خویش را بنده‌ ی قنبر کنید
یا‌ که همه در روید مقنعه بر سر کنید
قبل رجز خوانی‌ اش هرچه سپر بشکند

.

از ازل آوازه‌ اش از همه دوران گذشت
بر لب نوح آمد و نوح زِ طوفان گذشت
گفت علی یوسف و از شب زندان گذشت
کرد توسل به او محنت کنعان گذشت
جان پیمبر شد و آمد و از جان گذشت
دوش نبی رفت تا بت به تبر بشکند

.

گاه نشسته است با میثم خرما فروش
گاه شده چاه کَن برزگری سخت کوش
گاه کشد نیمه شب بارِ یتیمان به دوش
بارِ زنی می‌ کشد طعنه‌ی او هم به گوش
این که فقط با نمک نان جوین کرده نوش
فاطمه از گریه‌ اش وقت سحر بشکند

.

.

.

شاعر : حسن لطفی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *