اشعار آیینی خیمه...

راهمونو بست فکرشم نمی کردم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 21 دی 1398

راهمونو بست فکرشم نمی کردم

متن شعر

راهمونو بست فکرشم نمی کردم

***

راهمونو بست فکرشم نمی کردم

مادرم نشست فکرشم نمی کردم

گوشواره شکست فکرشم نمی کردم

.

یکی نبود بگه نامرد بس کن یه زنه

فکرشم نمی کردم اینجور بزنه

.

قدّم نرسید آخر حالا منم و حسرت

من موندم و یه کوچه من موندم و خجالت

***

آه مادرو نه نمیره از یادم

من دوشنبه رو نه نمیره از یادم

دیوار و سرو نه نمیره از یادم

.

سند غربت بابا امضا شده بود

نه نمیره از یادم اون روی کبود

.

لبخند رو لبای بابامونو گرفتن

بی دینای مدینه دنیامونو گرفتن

.

قدّم نرسید آخر حالا منم و حسرت

من موندم و یه کوچه من موندم و خجالت

***

روزگار من با غم دلم سر شد

حال مادرم هر دقیقه بدتر شد

درد پدرم دیگه چند برابر شد

.

نمی دونم چرا دستاش بالا نیومد

هِی نفس نفس می زد حرفی نمی زد

.

سنّی ندارم اما موهام همه سپید شد

دیدی سر جوونی ناموس ما شهید شد

.

قدّم نرسید آخر حالا منم و حسرت

من موندم و یه کوچه من موندم و خجالت

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *