اشعار آیینی خیمه...

^ دل که می‌‎ گیرد دو چشم تر به دادم می ‎رسد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 27 مرداد 1399

^ دل که می‌‎ گیرد دو چشم تر به دادم می ‎رسد

متن شعر

دل که می‌‎ گیرد دو چشم تر به دادم می ‎رسد

***

دل که می‌‎ گیرد دو چشم تر به دادم می ‎رسد
 در زمان فقر این گوهر به دادم می ‎رسد

.

وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست
 دست من خالی که باشد سر به دادم می ‎رسد

.

دست بردارید مردم از سر من چون که من
 دلبری دارم که او بهتر به دادم می ‎رسد

.

از شب قدر تو جا ماندم که امروز آمدم
 گفته ‎اند اینجا حسین آخر به دادم می ‎رسد

.

این کریمی را که من دارم گدایی می ‏‎کنم
 مطمئن هستم که پشت در به دادم می ‎رسد

.

حیف ، آقای به این خوبی کنارم باشد و
 فکر این باشم یکی دیگر به دادم می ‎رسد

.

من سراغ هر کسی رفتم دلم را زد شکست
 غالباً این لحظه‎ ها مادر به دادم می ‎رسد

.

فاطمه مِیلش که باشد وضع برمی ‎گردد و
 مرتضی با ظرفی از کوثر به دادم می ‎رسد

.

اعتباری نیست بر تقوای من ، این لطف توست
 لحظه‎ ی تشخیص خیر و شر به دادم می ‎رسد

.

پاک ‎ها کرب و بلا رفتند و من جا مانده‎ ام
 فطرسم امروز ، بال و پر به دادم می ‎رسد

.

حتم دارم قبل حتّى حضرت خیرالنساء
 دخترى دردانه در محشر به دادم مى رسد

.

خواهری دلخسته پرسید از خودش بالای تل
 این برادر زیر این خنجر به دادم می ‎رسد ؟

.

می ‎برند این ‎ها هر آنچه روی سر دارم ولی
 می ‎رسد عباس و با معجر به دادم می ‎رسد

.

زانوی محمل بلند و دامن من هم بلند
 در سفر این وقت ‎ها اکبر به دادم می‎ رسد

.

.

.

حسین قربانچه

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *