اشعار آیینی خیمه...

^ گدای سفره ی مردم ‌شدم غلط کردم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 شهریور 1399

^ گدای سفره ی مردم ‌شدم غلط کردم

متن شعر

گدای سفره ی مردم ‌شدم غلط کردم

***
گدای سفره ی مردم ‌شدم غلط کردم
جدا شدم ز درت ! گم شدم غلط کردم
.
مرا صدا زدی و رد شدم نفهمیدم
تو خوب بودی و من بد شدم نفهمیدم
.
به آن زبان که تو دادی چه ها نکردم ‌من
مرا ببخش شما را صدا نکردم من
.
رفیق بودی و من نارفیق ! شرمنده
شکسته ام دلتان را ! رفیق ! شرمنده
.
بیا و دیده ی خود را ز من ندید بگیر
مرا گناه زده ! تو نزن ندید بگیر
.
مرا ببخش تو حالا به خاطر زینب
بغل بگیر گدا را به خاطر زینب
.
مرا ز جمع فقیران خود جدا نکنی
تو را به جانِ رقیّه مرا رها نکنی
.
دوباره بیرقتان را کشیده ام آقا
هزار شُکر به ماهَت رسیده‌ ام آقا
.
هزار شُکر که زهرا حسابمان کرده
برای نوکری ات انتخابمان کرده
.
به دست سینه ‌زنان برگِ دعوت زهراست
به روضه آمدن ما عنایت زهراست
.
کسی ز بزم تو تعدیل می شود !؟ هرگز
مگر عزای تو تعطیل می شود ؟! هرگز
.
برای روضه گرفتن همیشه پاکاریم
اگر که فاطمه بانی است .. ، پس چه غم داریم
.
چقدر مرگ برایِ غم تو مطلوب است
در این حسینیه ها خاکمان کنی خوب است
.
اگرچه جنس دل نوکر تو از سنگ است
برای دیدن کرببلا دلم تنگ است
.
خدا کند که دل خسته ی مرا بخری
خدا کند که مرا اربعین حرم ببری
.
دوباره یک شب جمعه ! دوباره آه حسین !
رسد به محفل ما بوی قتلگاه ! حسین !
.
دوباره فاطمه دارد بُنَیَّ می ‌خواند
گرفته زمزمه دارد بُنَیَّ می‌ خواند
.
بُنَیَّ ! موی سرت را که چنگ زد مادر ؟
به صورت تو عزیزم که سنگ زد مادر ؟
.
لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت ؟!
گرفت‌ پهلوی من وقت دست و پا زدنت !
.
هر آنچه نیزه که آمد در آمد از پشتت
عقیق رفته که رفته ! کجاست‌ انگشتت ؟؟
.

.

.

سید پوریا هاشمی

بردیا محمدی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *