اشعار آیینی خیمه...

^ همین که نار عشق ، از دلم شراره می کشد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 12 شهریور 1399

^ همین که نار عشق ، از دلم شراره می کشد

متن شعر

همین که نار عشق ، از دلم شراره می کشد

****

همین که نار عشق ، از دلم شراره می کشد
به سمت نور ، عشق تو ، مرا دوباره می کشد
.
مردّدم کجا و کِی ، شوم فدایی غمت ؟
ببخش اگر که کار من ، به استخاره می کشد
.
بگو که رو کند پیاده از نجف به کربلا
کسی که انتظار ، بهر راه چاره می کشد
.
در آسمان پیکرت ، ستاره های زینت اند
اگر خدا تو را به زخم بی شماره می کشد
.
فقط پس از خسوف ماه کامل جمال تو
خدا به روی نیزه ، هیجده ستاره می کشد
.
پس از نشستن سر مؤذّنت به عرشِ نِی
چه آه ها که از درون ، دلِ مناره می کشد
.
خودت گلوی خویش را شفا بده که خواهرت
هر آنچه می کشد از این گلوی پاره می کشد
.
خودش که رو نمی کند ، ز گوش دخترت بپرس
هنوز درد ، در فراقِ گوشواره می کشد ؟
.
چه قدر تیر و نیزه از تن تو در می آورد ؟
زنی که تیر از گلوی شیرخواره می کشد
.
مسیرِ روضه های ماست گرچه دست خواهرت
رباب روضه را به سمت گاهواره می کشد
.
برای اینکه حرمله ، دوباره زجرشان دهد
کمان خویش را به حالت اشاره می کشد
.
.

.

1394-8-7
.

محمد قاسمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *