اشعار آیینی خیمه...

یه دختر سه ساله ته نازشه

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 14 مهر 1399

یه دختر سه ساله ته نازشه

متن شعر

یه دختر سه ساله ته نازشه

***

یه دختر سه ساله ته نازشه
تا که چادرش تازه اندازه شه

.
حالا فکر کن این چادر آتیش گرفت
با هر شعله داغ دلش تازه شه

.
میان شعله های افروخته
چادر یک فاطمه باز سوخته

.
کربلا میگن که یه دشته
دشت که پس کوچه نداره

.
این دست گرفتن روی پهلو
معنی برا بچه نداره

.
دیروز کوچه امروز بازار
فردا اما میرسه منتقمت ای یار

.

العجل یا حجت الله العجل بقیه الله

.
دوشنبه ست همه روزای دخترش
کسی که زدن سیلی به مادرش

.
دوشنبه ترین جمعه کشتن تو رو
دوشنبه ام می کشن منو آخرش

.
رو زخمای عمه نمک خورده
بنای ظلمه از فدک خورده

.
چون نوه ی فاطمه بودم
گوش و گوشواره مو بردن

.
فقیرا و یتیمای شهر
سهم افطارمو بردن

.
معجر خاکی چادر پاره
صورت زخمی میرسه روضه به گوشواره

.
العجل یا حجت الله العجل بقیه الله

.

چقد زود شدم من مثل مادرت
سرم هم شکسته شبیه سرت

.
تو گفتی گوشواره مو می برن
ولی صحبتی نبود از انگشترت

.
توی سه روز سه ساله هم پیر شد
بابا منو ببر دیگه دیر شد

.
عطش هنوز روی لبامه

اینجا هم قحطی آبه

.
برای تو ام ابیهام
بیت الاحزانه خرابه

.
موهام می سوخت چشمام تاره
من رو می زد لکنتم که جای خود داره

.
العجل یا حجت الله العجل بقیه الله

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *