اشعار آیینی خیمه...

^ دیده‌ هایم چادر خاکی که رؤیت می کند

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 27 آذر 1399

^ دیده‌ هایم چادر خاکی که رؤیت می کند

متن شعر

دیده‌ هایم چادر خاکی که رؤیت می کند

****

دیده‌ هایم چادر خاکی که رؤیت می کند
ناگهان در چشم‌ هایم اشک حرکت می کند

.

اذن این گریه ‌نمودن ها به دست فاطمه است
چشم را در محفل غم اوست دعوت می کند

.

هرکه از داغش بگوید ، روضه‌ لازم می شوم
این دل وامانده ی من میل هیئت می کند

.

بانیِ پیدایش دنیا وجود فاطمه است
نور او نوری است که آغاز خلقت می کند

.

عرشیان محو تماشای نمازش می شوند
تا که زهرا با خدای خویش خلوت می کند

.

گرچه پیغمبر کمال زهد او را درک کرد
وقت سجده کردن او باز حیرت می کند

.

هم کلام او شدن در فهم اهل خاک نیست
بیشتر با ساکنین عرش صحبت می کند

.

صبح و ظهر و شب ، به فرمان خدا ، روح الامین
پشت در می ایستد ، از او عیادت می کند

.

فاطمه در هر گناهی آبرویم را خرید
طفل بازیگوش را ، مادر وساطت می کند

.

تا سلامی وقت تلقین ‌خواندنم بر او دهید
روح این گریه‌ کنش را غرق رحمت می کند

.

روز محشر کا ما لنگ نگاه فاطمه است
او در آن هول و ولا ما را شفاعت می کند

.

از تنور خانه ی او رزق عالم پخش شد
با همین نان پختنش بر ما عنایت می کند

.

فاطمیّه بارها بابای پیرم گفته است :
کسب و کار ما به لطف اوست ، برکت می کند

.

شرح اوصاف خداوندی او را می دهد
قاری قرآن که کوثر را تلاوت می کند

.

خون پهلو ، خون بازو ، محسنش ، حتّی خودش
هرچه دارد فاطمه خرج امامت می کند

.

بی برو برگرد ، بی شک ؛ مقتدایش فاطمه است
هر مجاهد که دفاع از ولایت می کند

.

با زبان نه ، دستمالی را که بر سر بسته است
دارد از این روزهای او شکایت می کند
.
آن گلی که تاب باران را ندارد ؛ بین راه
دست سنگینی به گلبرگش اصابت می کند

.

آه ! بین شعله ‌ها مسمار او را ول نکرد
هرچه با ما می کند ، آن میخ نکبت می کند
.
.

.

بردیا محمدی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *