می نویسم به چشم تر مادر
***
می نویسم به چشم تر مادر
می نویسم به روی در مادر
با همین پاره ی جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر
می نویسم مرا ببر مادر
.
خواهرم نام مادر آورده
چادر گریه آور آورده
غم من باز هم سر آورده
کوچه داد مرا در آورده
باز رفتم به آن گذر مادر
.
کوچه بود و عبور بانویش
کوچه و یک بهشت در کویش
مادری و فرشته هر سویش
باد حتی نخورده بر رویش
من در آن کوچه بی خبر مادر
.
کوچه بود و غروب غم بارش
کوچه بود و دو تا عزا دارش
کوچه ی سنگی و دو دیوارش
کوچه و سنگهای بسیارش
کوچه پر شد ز رهگذر مادر
.
دیدم آنجا هزار مشکل را
بسته بودند راه منزل را
جمع نامحرم و اراذل را
دیدم آن روز دست قاتل را
وای از چشم خیره سر مادر
.
چشم خود را که بست زد سیلی
دید بی حیدر است زد سیلی
وای با پشت دست زد سیلی
گونه ای را شکست زد سیلی
سنگ دیوار بود و سر مادر
.
می زدم داد که نزن نامرد
کشتی اش پیش چشم من نامرد
جای مادر مرا بزن نامرد
یک نفر بین چند تن نامرد
از غرورم شکسته تر مادر
.
او زد و هر دو تا زمین خوردیم
هر دو تا بی هوا زمین خوردیم
پیش نامردها زمین خوردیم
خنده کردند تا زمین خوردیم
چادر و خون و خاک تر مادر
*
*
*
بازم غم کوچه روضه نفس گیر شد
اینجا همونجاست که امام حسن پیر شد
.
کوچه شده تیره و تار ببخشن سادات
پر شده از گرد و غبار ببخشن سادات
.
امام حسن سوخت جگرش ببخشن سادات
سیلی زدن به مادرش ببخشن سادات
.
.
امام حسن داد زد بسه نزن نامرد
دستشو برد بالا سیلی محکم زد
.
یه کودک زار و حزین ببخشن سادات
مادرش افتاده زمین ببخشن سادات
.
ناموس حیدرو زدن ببخشن سادات
تو کوچه مادرو زدن ببخشن سادات
.
.
.
نظرات