اشعار آیینی خیمه...

^ شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 دی 1399

^ شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان

متن شعر

شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان

***

شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان
نمی یابم تو را ای در جهان مانند جان پنهان

.

فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد
کسی که می برد نام تو را زیر زبان پنهان

.

رمان آفرینش با علی جذاب شد اما

تو قدرت در تمام جمله های داستان پنهان

.

زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمی کردند
خدای مردها باشد میان دختران پنهان

.

در اطراف رسول الله آگاهانه می دیدی
چه شیطانی است پشت چهره های مهربان پنهان

.

همه دیدند حق تنهاست ، پهلوی تو زد فریاد
صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان

.

خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید
که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان

.

تو از قلب علی دلبازتر قبری نمی خواهی
از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان

.

تو جان حیدری – یعنی دو تایی یک نفر هستید
پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان پنهان

.

به جز لاهوت هرجا دفن شد کوثر چنان باشد
که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان

.

قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند
که دارد دخترت در حنجره آتشفشان پنهان

.

و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود
شدی چون خون به رگ ها ، زیر جریان زمان پنهان

.

به حدی گیجم از داغت که پیدایت نمی کردم
اگر می شد تنت در قبر حتی با نشان پنهان

.

.

.

هادی جانفدا

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *