اشعار آیینی خیمه...

باید یه روزو هم تو تقویم برای دلتنگی بذارن

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 26 دی 1399

باید یه روزو هم تو تقویم برای دلتنگی بذارن

متن شعر

باید یه روزو هم تو تقویم برای دلتنگی بذارن

****

باید یه روزو هم تو تقویم برای دلتنگی بذارن

برا اونا که بی قرارن امید به زندگی نذارن

باید یه روزو توی تقویم بنویسن روز علی

.

خانومشو یه روز شبونه بدتر از این که مخفیونه

تنهای تنها دفن کرده بیرون خونه یا تو خونه

کسی نفهمیده چجوری به تنه می سوزه علی

.

نفس نفس نفس می زد و می لرزید علی 

هی دستشو رو دست می زد و می لرزید علی 

.

پسر بزرگشو صدا کرد تا بره سلمانو بیاره

این بدترین روز علی بود که خانومش تنهاش میذاره

حالا با تابوتی که ساخته خاطراتش رو شونه شه

.

این یه سوال تلخه اما کی زیر تابوتو بگیره ؟

عمار و مقداد و ابوذر باید کمک کن که دیره

میره ولی حالا حالاها بوی زهرا تو خونه شه

.

نفس نفس نفس می زد و می لرزید علی 

هی دستشو رو دست می زد و می لرزید علی 

.

خدانهگدارت عزیزم هیچ موقع واسم کم نذاشتی

تا عمر دارم یادم نمیره از جون و دل مایه گذاشتی

لعنت به اون کسی که با پا تو رو میزد پیش چشام

.

کبودی روتو می بینم ورم بازوتو می بینم

بعد دو ماه و نیمه الان گوشه ی ابروتو می بینم

اینقدر برا تو آه کشیدم دیگه جوهر نیست تو صدام

.

نفس نفس نفس می زد و می لرزید علی 

هی دستشو رو دست می زد و می لرزید علی 

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *