اشعار آیینی خیمه...

کنج سیاهچال غریبی عزیز داشت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 اسفند 1399

کنج سیاهچال غریبی عزیز داشت

متن شعر

کنج سیاهچال غریبی عزیز داشت

****

کنج سیاهچال غریبی عزیز داشت
پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت

.

دلتنگی‌ اش برای رضا سینه سوز بود
قلبی برای دخترکش ناله خیز داشت

.

با دست های بسته فقط ناسزا شنید
زخم زبان قاتل او نیش تیز داشت

.

دیشب صدای سرفه‌ ی او تا سحر رسید
زنجیر بین حلقه‌ ی خود یک مریض داشت

.

زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد
این استخوان پا چقَدَر خُرده ریز داشت

.

او روی در شکسته و مادر به پشت در
تشییع او به روضه ‌ی زهرا گریز داشت

.

بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود
انگار لنگه در دو سه تا میخ تیز داشت

.

اول مدینه بعد دلم کاخ شام رفت

زندان هر آنچه داشت ویرانه نیز داشت

.

سر رویِ طشت بود و حرامی کنار طشت
نامرد بین دست شرابی غلیظ داشت

.

با گریه گفت عمه مرا می دهد نشان
نامحرمی که تکه کلام کنیز داشت …

.

.

.

شاعر : حسن لطفی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *