اشعار آیینی خیمه...

^ شب رحمت ، شب توبه ، شب فطرس شدن آمد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 26 اسفند 1399

^ شب رحمت ، شب توبه ، شب فطرس شدن آمد

متن شعر

شب رحمت ، شب توبه ، شب فطرس شدن آمد

****

شب رحمت ، شب توبه ، شب فطرس شدن آمد
در این غوغای عجز از معجزه امشب سخن آمد

.
بخوانید انما حُسنِ ختام پنج تن آمد
کرم باران شده عالم ، علمدار حسن آمد

.

دوباره یاس بی مثل مدینه یاسمن دارد
جناب حیدر کرار از امشب دو حسن دارد

.

گنهکاران گنهکاران برات آمد برات آمد
برای هر چه لا ممکن ، خبر از ممکنات آمد

.
بگو بر خضرهای تشنه لب ، عین الحیات آمد
چه غم از موج طوفان ها ، که کشتی نجات آمد

.

رسیده حضرت معشوقِ بی پایانِ دوران ها
همان ساده ترین راهِ رهایی بخشِ حیران ها

.

سلام ای لطف بی پایان ، خدای مهربانی ها
پرِ پرواز خاکی ها ، حسین آسمانی ها

.
امانی امن تر از تو ، ندارد بی امانی ها
چه لذت بخش تر از این ، شود نذرت جوانی ها

.
تو آن پیری که پیران طریقت ، پیر این دیرند
غلامانت چو اربابان ، رها از منت غیرند

.
سلام ای ناب تر از لحظه های آشنایی ها
سلام ای خوش تر از ساعاتِ آغازِ رهایی ها

.
سلام ای یوسف مصر بقای کربلایی ها
سلام السابقون السابقونِ مجتبایی ها

.

تو آن ضرب المثل بین کرامت آفرین هایی
چه غم از بی کسی وقتی ، کس بی کس ترین هایی

.

تو آن هستی که تا محشر ، جهان باشد به فرمانت
تو آن شاهی که مادر می کند فرزند قربانت

.
نبودی آدم و حوا ، شدند اول مسلمانت
نبودی شد خدا سر حلقه ی مرثیه خوانانت

.

نبود ارض و سما اما ، تو مثل مرتضی بودی
نبودی ظاهرا اما ، رفیق انبیا بودی

.
فدای آن پیمبر که ، تو هستی زینت دوشش
فدای کعبه ای که عشق تو کرده سیه پوشش

.
منم مجنون آن مجنون که تقدیم تو شد هوشش
خوشا رندی که در روضه قدح نوشیده با گوشش

.
تو ای ساقی کریمانه به خوب و بد سبو دادی
تو ای با آبرو حتی جنون را آبرو دادی

.
من آن رودم که خیلی تشنه ی دیدار دریایم
حلالم کن که گم گشته ، حسین بچگی هایم

.
چه شد آن حال رویایی ، چه شد آن عشق زیبایم
چه شد آن روضه گردی ها ، چه شد آن شور و غوغایم

.

تمام دلخوشی من ، به الطاف مدام توست
عوض کن حال و روزم را ، عوض کردن مرام توست

.
محرم حال عالم ، احسن الاحوال می گردد
به گِرد روز عاشورا تمام سال می گردد

.
همین که بین ما حرف از غم گودال می گردد
زبان ها از بیان ماجرایت لال می گردد

.

تو را که آسمانی ها ، به جسمت پیرهن کردند
چرا از خاک و خون اینجا ، تنت آقا کفن کردند

.

.

.

محمدحسین رحیمیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *