اشعار آیینی خیمه...

^ دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 خرداد 1400

^ دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه

متن شعر

دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه

****

دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
قلب من و محبّت و مهر و ولای فاطمه

.
طبع من و قصیده ی مدح و ثنای فاطمه
جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه

.
به بذل دست فاطمه به خاک پای فاطمه
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه

.
رشته ی مهر فاطمه سوی خدا کشد مرا

دل به وِلاش داده‌ ام تا به کجا کشد مرا

.
گر به زمین زند مرا ور به سماء کشد مرا
درد اگر عطا کند یا به بلا کشد مرا

.
پای برون نمی‌ نهم ، از سر کوی فاطمه
وا نشود لبم مگر ، به گفتگوی فاطمه

.
مهر و محبتش بوَد طینت من سرشت من
ز دوستیش آبرو داده به روی زشت من

.
روضه ی بی‌ چراغ او مینوی من بهشت من
شکر خدا که گشته این قسمت و سرنوشت من

.
سنگ محبّت وِرا بر سر و سینه می زنم
به یاد خاک قبر او داد مدینه می‌ زنم

.
مرغک طبع من شده طوطی او هزار او
کبوتر دلم زند پر به سوی مزار او

.
قلب شکسته‌ ام بود در همه حال ، زار او
شفا گرفت چشم من ز خاک ره گذار او

.
خانه ی کوچکش بود کعبه ی آرزوی من
از آن خوشم که فضه‌ اش نظر کند به سوی من

.
رشته ی چادرش اگر به دست انبیاء رسد
شعار فخر انبیاء به عرش کبریا رسد

.
از لب جانفزاش اگر زمزمه ی دعا رسد
جان ز نوای گرم او به جسم مصطفی رسد

.
کسی که قدر و هل اتی گفته خدا به وصف او
کجا قصیده‌ های من بود رسا ، به وصف او

.
فاطمه‌ ای که مصطفی خوانده به رتبه مادرش
به احترام می‌ کند قیام در برابرش 

.
به دست و سینه و جبین بوسه زند مکررش
بوی بهشت یافته از دم روح پرورش

.
مادح او کسی به جز خدا شود ، نمی‌ شود
حق سخن به مدح او ادا شود ، نمی‌ شود

.
منم که مهر داغ او نقش گرفته بر دلم
سرشته با ولایتش دست حق از ازل گِلم

.
اوست که هست تا ابد گره گشای مشکلم
ز شعله ی محبتش داده ضیاء به محفلم

.
در آیم از دری دگر گر از دری براندم
نمی‌ روم ز کوی او چه خواندم چه راندم

.
عصمت داوری نبود اگر نبود فاطمه

جنّت و کوثری نبود اگر نبود فاطمه

.
هیچ پیمبری نبود اگر نبود فاطمه
احمد و حیدری نبود اگر نبود فاطمه

.
آنچه که آفریده حق بوده برای فاطمه
گفت از آن سبب نی من به فدای فاطمه

.
کسی که در کتاب خود ثنای او خدا کند
کسی که پیش پای او قیام مصطفی کند

.
پیرهن عروسی‌ اش به سائلی عطا کند
کسی که خاک فضه‌ اش دوای دردها کند

.
چگونه رد کند ز خود مریض دردمند را
مریض دردمند را فقیر مستمند را

.
– به پیش بهر جود او محیط کمتر از نمی
گدای کوی خویش را اگر عطا کند کمی

.
همان عطای اندکش فزون بود ز عالمی
مرا چه غم اگر خدا به مهر او دهد غمی

.
دل به ولاش بسته‌ ام  در آرزو نشسته‌ ام
تیر غمش مگر رسد به سینه ی شکسته‌ ام

.
ای که به قلب عالمی نقش گرفته داغ تو
ای که پریده مرغ دل از همه سو سراغ تو

.
میوه ی معرفت خورد روح الامین ز باغ تو
نور دهد به دیده‌ ها تربت بی چراغ تو

.
قسم به قبر مخفی‌ ات ، قسم به خاک تربتت
خون ، دل پاره پاره ام ، گشته به یاد غربتت

.
کاش به جای مشعلی سوزم در کنار تو
کاش چو اشک زائری افتم بر مزار تو

.
کاش چو قلب مرتضی بودم داغدار تو
کاش به جای محسنت سازم جان نثار تو

.
فیض زیارت تو را همیشه آرزو کنم
تربت مخفی تو را به اشک شستشو کنم

.
ای که خزان شد از ستم بهار زندگانیت
گشته خمیده سرو قد به موسم جوانیت

.
مدینه بعد مصطفی ندیده شادمانیت
قسم به عمر کوته و به رنج جاودانیت

.
عنایتی عنایتی ” میثم ” دل شکسته‌ ام

رو به سوی تو کرده‌ ام دل به غم تو بسته‌ ام

.

.

.

استاد حاج غلامرضا سازگار

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *