اشعار آیینی خیمه...

روزی ما کرده خدا باب الحوائج را

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 18 فروردین 1397

روزی ما کرده خدا باب الحوائج را

متن شعر

روزی ما کرده خدا باب الحوائج را

از ما نگیرد کاش ” یا باب الحوائج ” را

.

هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد

کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد

.

یادش بخیر آن روزها که مادر خانه

گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه

.

پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه

یک سفره ی نذری ، قدر وسع شوهر خانه

.

مادر پدرهامان همین که کم میاوردند

یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند

.

عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را می شد

یک سفره می افتاد و درد ما دوا می شد

.

با اشک وقتی چشم مادر آشنا می شد

آجیل های سفره هم مشکل گشا می شد

.

آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود

نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود

.

گاهی میان روضه ی ما شور می آمد

پیرزنی از راه خیلی دور می آمد

.

با دختری از هر دو چشمش کور … می آمد

بهر شفای کودک منظور می آمد

.

یک بار در بین دعا مابین آمینم

برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم

.

آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود

آنکه میان روضه می زد داد مادر بود

.

آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود

گریه کن زندانی بغداد مادر بود

.

حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد

هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *