اشعار آیینی خیمه...

چشم من خشک شد و گوهرم از دستم رفت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 اردیبهشت 1397

چشم من خشک شد و گوهرم از دستم رفت

متن شعر

چشم من خشک شد و گوهرم از دستم رفت

دل من تیره شد و دلبرم از دستم رفت

.

من که با گریه همه چیز به دست آوردم 
با گنه برکت چشم ترم از دستم رفت

.

پای امروز به فردای خودم بد کردم 
عبد دنیا شدم و محشرم از دستم رفت

.

آنقدر خدمتشان را ننمودم یک عمر 
که دعاهای پدر مادرم از دستم رفت

.

حیف شد نان حلالی که حرامش کردم
شبهه آمد وسط و باورم از دستم رفت

.

یا علی گفتن من کیسه ‎ی من را پر کرد 
در این خانه حساب کَرم از دستم رفت

.

همه گفتند حسین و همه رفتند حرم 
خاک عالم به سر من حرم از دستم رفت

.

شب سوم شده از نیزه صدا می ‎آید 
ساربان تند مران دخترم از دستم رفت

.

دختری در وسط معرکه فریاد کشید 
آه بابا کمکم کن پرم از دستم رفت

.

دستی از پشت نگه داشته گیسوی مرا 
علّتی بود که موی سرم از دستم رفت

.

دست تو قطع شد انگشترت از دستت رفت 
گوش من زخم شد و زیورم از دستم رفت

.

ستر مستور علی بین خطر افتاده 
عمو عباس بیا معجرم از دستم رفت

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *