اشعار آیینی خیمه...

^ آن صبح رو که مطلع شعرم جبین اوست

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 18 تیر 1397

^ آن صبح رو که مطلع شعرم جبین اوست

متن شعر

آن صبح رو که مطلع شعرم جبین اوست
موسی به دین اوست و عیسی به دین اوست

.

هر حلقه حلقه حلقه ی آن گیسوی شبش
آورده است سلسله ای را به مذهبش

.

پیچیدگی زلفش ، حل المسائل است
با عقل و عشق ، نیم نگاهش معادل است

.

زانو زده ست منطق و عرفان برابرش
حکمت نشانده فلسفه را پای منبرش

.

استاد حل مسئله با غمزه می شود
درد دلش دعای ابوحمزه می شود

.

هرکس که دیده جذبه ی او را موافق است
بهلول مبتلا به جنون نیست ، عاشق است

.

از عطر او بهار گرفته است شمّه ای
شیخ الائمه است ، چه شیخ الائمه ای

.

او هرچه داشته سر پیمان گذاشته
از جان گذشته ای ست که از جان گذاشته

.

آتش زدند پشت در او که سال ها
پشت در تمامی شان نان گذاشته

.

آن قدر صادق است که از رزق بچه هاش
برداشته ، برای یتیمان گذاشته

.

حق گفته ام اگر که بگویم پیمبر است
از خود به ارث بس که مسلمان گذاشته

.

هر مجتهد که دست به دامان او زده ست
در اجتهاد ، دست به قرآن گذاشته

.

دشمن اگر که ترس ندارد از او چرا
این قدر در بقیع ، نگهبان گذاشته ؟

.

آن قدر ساده است حریمش که فاخته
از شش جهت امام ششم را شناخته

.

.

.

محمدحسین ملکیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *