لم داده ام به تكیه گه لن ترانی ات
لم داده ام به تكیه گه لن ترانی ات
من سخت راحتم كه ندارم نشانی ات
.
اول تو از پیاله ی هستی چشیده ای
ما نیز می خوریم ز جام دهانی ات
.
عكس مرا بگیر و ببر تا درخت سیب
ای روح آب ، من به فدای روانی ات
.
در لیلة المبیتِ دلم ، زخم كم بزن
شانه مزن به گیسوی عنبر فشانی ات
.
وقتی به فتح مكه رسیدی مرا بكُش
با ذوالفقار نه ، به لبِ ذوالمعانی ات
.
احمد به آفتابِ غدیرت رسیده است
ای باغ من ، فدای پیمبر رسانی ات
.
لفظی بریز و آینه ها را تكان بده
محشر كن ای كلام تو عالم تكانی ات
.
در پیری ات به جای خدا تكیه می كنی
وقتی رَوی به دوش نبی در جوانی ات
.
ما سُرمه می خوریم ، اگر منبری تویی
ما ترمه می شویم و عبای یمانی ات
.
قدِّ تو گر چه چون پسرانت بلند نیست
پیداست رفعت تو از این ” مهر ” بانی ات
.
خورشیدبان تویی كه به زهرا مراقبی
ای من فدای مهر تو و مهرَبانی ات
.
تو صیغه ی اخوّت ما را به خود بخوان
در ركن كعبه یاد اویس یمانی ات
.
قنبر به خود لیاقت قنبر شدن نداشت
افتاد بین جذبه ی قنبر كشانی ات
.
دل ها ترك ترك شد و باران نمی زند
پس كو عصای موسَوی ابر رانی ات ؟
.
در صورتم دو بركه هویداست با علی
یعنی منم همیشه غدیر نهانی ات
.
بگذار تا برات سر و دست بشكنیم
هر چند دستمان نرسد بر گرانی ات
.
رو كرد مصطفی ورق آخرین خویش
احمد ! فدای آن ورق امتحانی ات
.
تو روی دست آمده ای پس میا به زیر
رو دست خورده اند رفیقان جانی ات
.
تو كوهی و به دوش خودت كاه می كشی
بار مرا ببر به همان كهكشانی ات
.
حیف از تو كه به روی زمین پای خود نهی
بالا مكان بمان به همان لا مكانی ات
.
منبر چو شد برای تو دست رسول عشق
نوبت رسید بر نوه ی ارغوانی ات
.
آمد علی اصغر و ” معنی ” شكفته شد :
من هم علی شدم كه كنم هم عنانی ات
.
.
.
محمد سهرابی
.
نظرات