اشعار آیینی خیمه...

^ مردم کوچه‌ های خواب ‌آلود

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 6 شهریور 1397

^ مردم کوچه‌ های خواب ‌آلود

متن شعر

مردم کوچه‌ های خواب ‌آلود ، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شب ‌گریه ‌های نخلستان ، مرد پیکار را نفهمیدند

.

وصله ‌های لباس و پاپوشش ، و یتیمان مست آغوشش
راز آن کیسه‌ های بر دوشش ، در شب تار را نفهمیدند

.

مردمِ دل ‌بریده از بعثت ، که فقط فکر آب و نان بودند
مثل اشراف عهد دقیانوس ، قصه ی غار را نفهمیدند

.

با تبر باغ را درو کردند ، حالی از باغبان نپرسیدند
خم به اَبرویشان نیاوردند ، در و دیوار را نفهمیدند

.

نیمه‌ شب بود و سایه ‌ها آرام ، کوچه را خیس اشک می ‌کردند
گفت مولا که زود برگردیم ، تا غم یار را نفهمیدند

.

لات ‌هایی که عبدود بودند ، ابتدا با هبل بلی گفتند
بعد از آن هم که یا علی گفتند ، ” أین عمّار ” را نفهمیدند

.

آخر قصه‌ اش بهاری بود ، سوره ی انفطار جاری بود
عالمان قرائت و تفسیر ، شوق دیدار را نفهمیدند

.

کودکانی که باخبر بودند ، از همه روزه ‌دارتر بودند
بس که لب ‌تشنه ی سحر بودند ، وقت افطار را نفهمیدند

.

.

.

احمد علوی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *